نام | ابراهیم علی بهرام خانی |
نام پدر | عبدالله |
نام مادر | صغری |
محل شهادت | شلمچه |
بیوگرافی |
بهرامخانی، ابراهیمعلی: ششم مرداد ۱۳۴۲، در روستای کهلآباد از توابع شهر زنجان به دنیا آمد. پدرش عبدالله و مادرش صغرا نام داشت. تا سوم ابتدایی درس خواند. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و سوم تیر ۱۳۶۱، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای روستای عبدلآباد از توابع شهر آبیک واقع است. |
محل تولد | زنجان - کهل آباد | تاریخ تولد | ۱۳۴۲/۰۵/۰۶ |
محل شهادت | شلمچه | تاریخ شهادت | ۱۳۶۱/۰۴/۲۳ |
استان محل شهادت | خوزستان | شهر محل شهادت | خرمشهر |
وضعیت تاهل | مجرد | درجه نظامی | |
تحصیلات | سوم ابتدائی | رشته | - |
عملیات | سال تفحص | ||
محل کار | بنیاد تحت پوشش | ||
مزار شهید | قزوین - آبیک - عبدل آباد |
در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، ابراهیم علی بهرام خانی:
ای صاحب اختیار مؤمنان! ای آرزوی عارفان! ای فریادرس فریادخواهان! ای محبوب دلهای راستگویان! و ای خدای جهانیان! گواه باش که در این دنیا -به ظاهر- در تنهایی زیستم؛ ولی تو را بهترینِ دوستها، آمالها و عشق هایم یافتم؛ پس مرا به سوی خودت، فراخوان.
خدایا! شاهد باش که از تمامی مظاهر مادی، گذشتم و شاهد باش به عشق تو، در مسیر تو، حرکت کردم و اینک فقط پیوستن به تو را انتظار دارم.
خدایا! من، خواهان شهادتم؛ نه به این معنی که از زندگی خسته شده ام و یا می خواهم گناهانی را که انجام داده ام، به وسیله ی رنج کشیدن در راه تو و ریختن خونم به خاطر تو، پاک گردد؛ بلکه می خواهم شهید شوم تا اگر زنده بودنم موجب رشد دیگران نشد، لااقل خونم بتواند این موضوع را جبران کند و درخت انقلاب را آبیاری نماید. می خواهم شهید شوم تا خونم به علی(ع) و حسین (ع) گواهی دهد که رهرو راهشان بوده ام.
ای بهترین دوستها، یارها و عشقها! مرا دریاب. من جوانی گناهکار و غافل هستم و از دیار عاشقان خسته می آیم، که شاید مرا بپذیری.
ای معشوقم! مرا فراخوان که دیگر نمی توانم صبر کنم. چه سخت است آنگاه که بین دو دوست و عاشق و معشوق، فاصله می افتد! و چه سخت است آن موقعی که یک رهرو به مقصدش نمی رسد؛ پس خدایا! این سختی ها را از دوش من بردار.
مادرم! در شهادتم صبور باش و دیگر مادران شهدا را نصیحت کن و دلداری بده.
مادرم! اگرچه نمی توانم ببینمت؛ اما مرا حلال کن و از تو معذرت می خواهم که نتوانستم وظیفه ام را نسبت به تو، انجام دهم.
برادرانم! -در این لحظات آخر- احساس می کنم که دیگر بین شما نخواهم بود. خیلی دلم می خواست که یک بار دیگر حرم امام رضا(ع) را زیارت کنم. در سنگر علم و مدرسه، فعالانه بکوشید و درس را با هدف بخوانید؛ هدفی در جهت رشد به سوی الله. درس نخواندن شما، خیانت به جامعه و ملت مستضعف و به آینده ی ایران اسلامی و انقلابی است.
امروز ایران ما و امروز اسلام ما، به جوانانی که بتوانند به وسیله ی نیروی خلاق خود دست به ابتکار بزنند، نیاز دارد. امروز صدور انقلاب در سطح بین المللی، احتیاج به فرهنگ غنی اسلامی دارد؛ پس ای دانش آموزان! در همه ی زمینه ها و نه تنها در زمینه ی درس، بکوشید و رشد کنید. امروز دنیای مستضعفان تنها امیدش به انقلاب اسلامی ایران است.
اگر در شهرهای غیرجنگی زندگی می کنیم، باید بدانیم که در قبال خون شهیدان، مسؤولیم و در محیط انجمن های اسلامی، باید جوانان روی رشد افراد، از نظر فکری، نظامی، سیاسی و امر به معروف و نهی از منکر، برنامه ریزی صحیح داشته و به تشکیل گروه هایی که بتوان روی آنها از هر نظر کار کرد، توجه فراوان داشته باشید.
برادرانم! روی مسایل اسلامی تکیه کنید. همیشه، در فکر رشد دیگران باشید. باید سعی کنیم که بیشتر به یاد خدا باشیم و رابطه ی خود را با او نزدیک کنیم، که اگر غفلت کنیم، جزو غافلین محسوب می شویم. همیشه سعی کنیم نفس خود را تحت فشار قرار داده و خود را با سختی های جامعه وفق دهیم و به یاد افراد سطح پایین جامعه باشیم و به آنها کمک کنیم.۱ (۱۱۲۶۶۳۹)