در حال دریافت تصویر  ...
نام مهدی خوبان
محل تولد بوئین زهرا - ارداق


در حال دریافت تصویر  ...
نام ابوالفضل اسمعیلی
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی اکبر کاوه
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی اکبر مومنی
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسین شیرمحمدی
محل شهادت مارغان گیلانغرب


در حال دریافت تصویر  ...
نام سید مصطفی موسوی
محل شهادت عین خوش


در حال دریافت تصویر  ...
نام نامدار محمدی
محل شهادت عین خوش


در حال دریافت تصویر  ...
نام ولی الله رضایی
محل شهادت میمک


در حال دریافت تصویر  ...
نام احمد عزیزی
محل شهادت فکه


در حال دریافت تصویر  ...
نام بدایار بهبودی
محل شهادت میمک



یک خاطره شهید  مسیب مرادی کشمرزی


با من، مثل يك رفيق بود

غلامرضا مرادي، فرزند شهيد: هميشه آماده دفاع بود و هيچ چيز را بالاتر از انجام وظيفه نمكي دانست و خانواده و دوستان و پدر و مادر را صرف جبهه كرده بود. به دوستان و خانواده اش احترام خاصي مي گذاشت و هيچ وقت بدون لفظ آقا و خانم فرزندانش را صدا نمي زد. ايشان با كساني كه با مقام ولايت و مقام معظم رهبري و امام خميني دوست بودند دوست و با كساني كه با اينها كدورت داشتند، كدورت داشت. در دفاع از امور زير دستان خيلي فعال بودند و من شاهد بودم كه شبها خودش نمي خوابيد و براي تامين معاش ديگران تلاش زيادی مي كرد و شبها بيدار مي ماندند. حتي ديديم كه خیلی وقت ها خودشان در سنگر گرسنه مي خوابيدند ولي نمي گذاشتند رزمنده گانش گرسنه بخوابند. هميشه شاد بودند و هيچ وقت ناراحتي از ايشان نمي ديدم، مگر در مواقعی که كسي در انجام وظيفه اش كوتاهي می کرد. از بچگي با من مثل يك رفيق بودند، به طوري كه آن زمان با هم روزي يكي و دوبار كشتي مي گرفتيم. در حاليكه با هم خيلي صميمي بوديم، ولي هميشه يك حرمت خاصي بين من و پدرم بود و ايشان هميشه دنبال بهانه اي مي گشتند كه با من روبوسي كنند. ده سالم بود كه ايشان مي خواستند به مناطق جنگي بروند و من هم اصرار كردم كه مي خواهم بيايم و ايشان من را با خود بردند كه ابتدا به كارخانه نمك فاو و بعد سوسنگرد و آبادان رفتيم كه در لشكر ۸ نجف مستقر شديم و بعد به رود كارون رفتيم و آنجا شنا كرديم كه در آنجا شهيد احمداللهياري خيلي با بچه ها شوخي مي كرد.