نام | محمد مهرپوری |
نام پدر | علی |
نام مادر | زلیخا |
محل شهادت | شلمچه |
بیوگرافی |
مهرپوری، محمد: دهم آذر ۱۳۴۴، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش علی، کارگری میکرد و مادرش زلیخا نام داشت. تا چهارم متوسطه درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و دوم فروردین ۱۳۶۶، در شلمچه به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. |
محل تولد | قزوین | تاریخ تولد | ۱۳۴۴/۰۹/۱۰ |
محل شهادت | شلمچه | تاریخ شهادت | ۱۳۶۶/۰۱/۲۲ |
استان محل شهادت | خوزستان | شهر محل شهادت | خرمشهر |
وضعیت تاهل | مجرد | درجه نظامی | |
تحصیلات | چهارم متوسطه | رشته | - |
عملیات | سال تفحص | ||
محل کار | بنیاد تحت پوشش | ||
مزار شهید | قزوین - قزوین |
در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، محمّد مهرپوری:
خدایا! تو را سپاس می گویم که قدری مهلت دادی و توفیق نصیبم کردی تا برای دفاع از اسلام و دین تو به جبهه بیایم؛ البته بهتر بگویم دانشگاه، که این دانشگاه محل داد و ستد است! جبهه جایی است که بندگان مخلص و صادق خدا دور هم جمع شده اند و با اشتیاق با یگانهْ معبود خود بزرگ ترین معامله را انجام می دهند؛ معامله ای که در آن زیان نیست و هر چه هست، منفعت است! در یک طرف، خداوند غنی و قادر و در طرف دیگر، بندگان مُخلِص؛ در این معامله، بندگان صادق و مخلص آمده اند تا بهترین کالای خود را -که همان جان شان می باشد- با معبودشان معامله کنند؛ معامله ای که خریدار، نفع و سود بسیاری برای دیگر طرف معامله قرار داده است؛ چون خود غنی و قادر است و در این معامله، یگانهْ کالای بنده ی خود را به بهترین و عظیم ترین بها خریداری می کند که آن، بهشت رضوان است.
خداوندا! تو را سپاس می گویم که توفیق نصیبم کردی تا به محل معامله بیایم.
بارالها! از تو می خواهم یاری ام کنی که از هوا و هوس و گناهان و هر آنچه مرا از تو دور کند، رهایی پیدا کنم و جزو معامله گران با تو قرار گیرم.
بار خدایا! تو خود شاهدی که این تنها و بزرگ ترین آرزوی من است که در راه تو جان ناقابل خود را فدا کنم و هر چند که من لایق آن نیستم؛ ولی تو با غفاریت و کرامت خود به من عطا کن.
خدایا! تو شاهدی که در دنیا هیچ آرزویی ندارم و شهادت تنها آرزوی من است.
مادر جان! اگر این آرزوی من به وقوع پیوست، من به آنچه خواسته ام رسیدم و شما هم خوشحال باش؛ چون امانتی که خداوند به شما داده بود از شما پس گرفته است و چه چیز بهتر از این که در راه خدا کُشته شوم.
مادر جان! این را بدانید که اگر روزی ماهی، دریا را فراموش کند -به خدا- من هرگز شما را از یاد نخواهم بُرد و از زحماتی که برای من کشیدید، تشکر می کنم؛ هر چند زبانم قادر به بیان و قلمم قادر به نوشتن آن نیست. از خداوند می خواهم در آخرت نیکوترین پاداش ها را به شما عطا کند.
اگر من شهید شدم، این سعادتی است که خودم در انتظارش روزشماری می کردم؛ لذا دوست ندارم برای جوانی که خودش شهادت را قبول کرده و قدم کوچکی در راه به ثمر رسیدن انقلاب و اسلام برداشته است، متأثر و نگران باشید.
باید این ایثار و از خودگذشتگی را به برادر و خواهرم یاد دهید تا به هر طریقی که شده به اسلام و انقلاب خدمت نمایند و بدانند که من نَمُردَم! بلکه هر قطرهْ خون سرخم در رگ های شیفتگان آزادی به تلاطم درخواهد آمد.
...و در آخر از شما، مادر! می خواهم حلالم کنی؛ هر چند که حق فرزندی را بجا نیاوردم.
پیام به منافقین و ظالمین؛
بدانید و آگاه باشید که تا حزب الله در جهان و ایران هست، خواب راحت نخواهید داشت. (۱۷۴۵۱۱۲)
محمّد مهرپوری
۰۷/۰۶/۱۳۶۵
کلام شهید محمد مهرپوری
Loading the player ...