نام | محرم علی محبی تبار |
نام پدر | هیبت الله |
نام مادر | گلابتون |
محل شهادت | جزیره مجنون |
بیوگرافی |
محبیتبار، محرمعلی: ششم اردیبهشت ۱۳۴۳، در روستای قشلاق از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش هیبتالله، کشاورزی میکرد و مادرش گلابتون نام داشت. تا چهارم ابتدایی درس خواند. فروشنده بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. پانزدهم اسفند ۱۳۶۲، در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش و عوارض ناشی از مصدومیت شیمیایی به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد. برادرش رحمتالله نیز به شهادت رسیده است. |
محل تولد | آبیک - قشلاق | تاریخ تولد | ۱۳۴۳/۰۲/۰۶ |
محل شهادت | جزیره مجنون | تاریخ شهادت | ۱۳۶۲/۱۲/۱۵ |
استان محل شهادت | بصره | شهر محل شهادت | - |
وضعیت تاهل | مجرد | درجه نظامی | |
تحصیلات | چهارم ابتدائی | رشته | - |
عملیات | سال تفحص | ||
محل کار | بنیاد تحت پوشش | ||
مزار شهید | قزوین - آبیک - قشلاق-بخش مرکزی |
در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد
تصاویر
وصایا
شهید، محرمعلی محبی تبار:
پدر عزیز! از این که هنگام خداحافظی شما را ندیدم، مرا ببخشید. من به داشتن پدری همانند شما افتخار می کنم؛ شمایی که هم چون کوهی استوار ایستادید و برای یاری اسلام به جبهه آمدید. من به حال شما غبطه می خورم و از این کار خداپسندانه ی شما -که باعث خشنودی قلب امام عزیز شده است- کمال تشکر را دارم. خداوند جزای خیر به شما عنایت بفرماید؛ -ان شاء الله.
ای مادر مهربان و دلسوزم! از گهواره تا بیست سالگی، شبانه روز برایم زحمت کشیدی. من از شما بسیار حلالیت می طلبم. شمایی که در صبر و استقامت، زینب صفت هستی و هم چون لیلا، فرزند دلبند خود را -با عشق و ایمان و در لبیک به فرمان رهبر عزیز- به جهاد و مبارزه با کفار فرستادی.
از یک یک برادران و خواهرانم -با عرض معذرت- حلالیت می طلبم. شما به جای گریه و ناله، رزمندگان و امام را دعا کنید؛ زیرا گریه به حال کسی باید کرد که روز قیامت از روسیاهی و عصیان در آتش دوزخ فریاد می زند؛ نه برای رزمنده ای که در راه خدا و با ایمان و اخلاص در مقابل دشمنان اسلام ایستاده است.
از شما می خواهم هر کسی را که می شناسید و می دانید اذیت و آزارم به او رسیده است، از او طلب مغفرت نمایید؛ چون ما رزمندگان در این مکان مقدس شور و حال دیگری یافتیم و همه در جوش و خروش هستیم و شاید دیدارمان تازه نگردد!
اینجا همه در حال آماده شدن هستند و خود را برای حمله ای -که در پیش است- مهیا می کنند؛ پوتین ها پوشیده می شوند؛ کمربندها محکم می گردند؛ لبخند بر لب ها می نشیند و اشک در چشم ها حلقه می زند؛ گویا به میهمانی بزرگی دعوت شده اند.
من هم اکنون در گوشه ی سنگر نشستم و این نامه را برای تان می نویسم. شاید فرصتی نباشد تا وصیت نامه ای جداگانه بنویسم؛ اما در هر صورت، وصیت من -به عنوان یک برادر کوچک- به همه ی عزیزان، دوستان و آشنایان این است:
با هر وسیله ی ممکن، به یاری اسلام عزیز برخیزید؛ زیرا به فرموده ی رهبر داغدارمان «اسلام در خطر است؛ اسلام را دریابید و به داد اسلام برسید!» آنان که می توانند، لبیک گویان به صحنه های جنگ در جبهه ها بشتابند و آنان که استطاعت جنگیدن ندارند، پشت جبهه انجام وظیفه نمایند.
...و بار دیگر توصیه می نمایم: در خط ولایت فقیه باشید و امام را تنها نگذارید و این تنها امید محرومین و مسلمین را دعا کنید.
ما رزمندگان می رویم تا به یاری الله و به فرماندهی آقا امام زمان(عج) و به رهبری امام امت، ریشه ی طاغوت را برکنیم و -ان شاء الله- این حمله زمینه ساز آزادی کربلا و قدس گردد.
من به عنوان یک سرباز بسیجی -با آگاهی کامل و اختیار- ابتدا با هدف پیروزی و بعد از آن -اگر خدا قابل بداند و شهادت را نصیبم فرماید- برای لقاء الله قدم به راه خدا نهادم. خدا می داند در طول مدت عمرم و از زمانی که خودم و خدایم را شناختم، شهادت در راه او و رسیدن به لقای حق، تنها آرزویی است که در دل داشتم و این بار امید فراوان دارم تا آرزویم برآورده گردد.
...و تو ای مادرم! اکنون که این نامه را برایت می خوانند -اطمینان کامل دارم- نه در ظاهر، بلکه در قلب مهربان و دل دریایی ات، آهسته آهسته می گریی و با ایمانی قوی برایم دعا می کنی و زیر لب نام مبارک حسین(ع) و زینب و فاطمه(س) را زمزمه می کنی.
...و تو مادر خوبم! بدان و افتخار کن که شهادت، بالاترین سعادت و مُردن و جان دادن در راه خدا بهترین نوع موت است که نصیب انسان های آزاده می شود؛ حالیا بگو که فرزندم در راه خدا و برای خدا رفت، تا با خون –ناقابل- خویش درخت اسلام را آبیاری کند.
من در پایان بار دیگر از زحمات و رنج هایی که برایم کشیدید، تشکر و قدردانی می نمایم. امیدوارم این دم آخر مرا حلال نمایید.۱ (۱۶۶۴۰۴۴)
با تشکر؛ محرمعلی محبی تبار
۲۲/۱۰/۱۳۶۳