نام | کریم سلطانی |
نام پدر | آقا بالا |
نام مادر | صنوبر |
محل شهادت | فکه |
بیوگرافی |
سلطانی، کریم: یکم مهر ۱۳۴۱، در روستای شال از توابع شهر بوئینزهرا به دنیا آمد. پدرش آقابالا، کشاورز بود و مادرش صنوبر نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. او نیز کشاورز بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و ششم بهمن ۱۳۶۱، در فکه توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شکم، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. |
محل تولد | بوئین زهرا - شال | تاریخ تولد | ۱۳۴۱/۰۷/۰۱ |
محل شهادت | فکه | تاریخ شهادت | ۱۳۶۱/۱۱/۲۶ |
استان محل شهادت | ایلام | شهر محل شهادت | دهلران |
وضعیت تاهل | مجرد | درجه نظامی | |
تحصیلات | سوم راهنمائی | رشته | - |
عملیات | سال تفحص | ||
محل کار | بنیاد تحت پوشش | ||
مزار شهید | قزوین - بوئین زهرا - شال |
در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، کریم سلطانى:
سلام به تمامى کسانى که این وصیت نامه را مىخوانند.
سلام و درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامى ایران، امام خمینى.
سلام به شما پدر و مادر عزیزم.
انسان یک بار بیشتر نمى میرد؛ پس چه بهتر در راه الله باشد.
قبل از این که سند شهادتم را بنویسم، همیشه مى خواستم موضوعى را تذکر دهم و براى همین هم از شهر و دیار خود راهى جبهه شدم که عملاً گفته باشم.
جوانان حزب اللهى و ملت عزیز! اسلام را یارى نمایند که اسلام راه نجات مردم جهان است.
از همه مى خواهم، امام عزیز و روحانیت مترقى را یارى نمایند، که یارى اسلام است.
من با آگاهى کامل و شناختى عمیق و داوطلبانه، به جبهه حق علیه باطل آمدم تا بتوانم دِین خود را نسبت به اسلام و امام ادا کنم و خون ناقابل خود را نثار درخت تناور اسلام نمایم تا شاید مُردن من باعث بیدار شدن افراد دیگرى شود و آنان نگذارند، تفنگم بر زمین بماند و -ان شاء الله- هدفم را دنبال نمایند.
خدا را شُکر مى کنم که قدرى به من فرصت داد تا اسلام واقعى را بشناسم و در خاموشى و جهل از دنیا نروم.
انقلاب اسلامى باعث شد تا من از لاک خود بیرون آمده و دور و برم را بنگرم و به زندگى از دیدگاه دیگرى نگاه کنم و اسلام عزیز را بشناسم و به شؤون آن عمل کنم و براى مبارزه با کفر بپا خیزم.
اى پدر عزیزم که نقش مهمى در پرورش من داشتى! مى خواهم مرا ببخشى و بعد از شهادتم از تو و مادرم مى خواهم برایم گریه و زارى نکنید که روح مرا عذاب مى دهد و دل دشمنان را شاد مى کند و همان طورى که بزرگان گفته اند، «شهید عزادارى نمى خواهد؛ بلکه پیرو مى خواهد!»
مادر جان! تو باید افتخار کنى که چنین فرزندى به راه خدا هدیه کرده اى و بدان که من امانتى نزد شما بودم که آن را به خداوند برگردانید.
...و شما پدر جان! باید سرافراز و سربلند باشى که یکى از فرزندانت را در راه الله و قرآن به خدا سپردى.
پدرم! از شما مى خواهم برادرانم را هر چه بهتر در راه اسلام و قرآن تربیت کنی و از آن ها بخواهی همیشه به رهنمودهاى امام عزیز گوش فرا دهند و یار و یاور امام باشند.
و شما خواهران عزیزم! باید زینب وار زندگى کنید و همیشه به یاد خدا باشید و هیچ گاه خدا را از یاد نبرید.
...و شما خویشاوندان و دوستان! بدانید دنیا روزى به اتمام مى رسد؛ پس سعی کنید به دنیا دل نبندید و همیشه خود را مهیاى سفر آخرت کنید.۱ (۱۳۹۹۷۵۴)
برادر کوچک شما؛ کریم سلطانى
۱۵/۱۱/۶۱