بسمه تعالی
در عملیات بیت المقدس
ما در نزدیکی سر راه شادگان بودیم و موقع عملیات به ما گفتن شما باید به انتظامات بروید و ما انتظامات را قبول نکردیم و فرمانده تیپ ۲۲ بدر خرمشهر ما را نمی گذاشت به خط مقدم برویم و به ما گفت که باید انتظامات را قبول کنید و یا باید به شهرستان خودتان بروید و ما نه شهرستان را قبول کردیم و نه انتظامات را فقط ۲۴ نفر ما بودیم که آواره بودیم در تیپ و شب حمله صبح زود پا شدیم و نماز صبح را خواندیم و از تیپ فرار کردیم به خط و نه فرمانده خبر از ما دارد و نه دیگری و به خط رفتیم و در کنار رود کارون دیدیم تانک ها و ماشین ها در آنجا ایستاده اند و ما از آنها پرسیدیم برادر به خط از کجا می رود و گفتن از همینجا و ما رفتیم جلو و دیدیم یک پل شناور که همه وسایل از روی آن می رفتن و می آمدن و ما از آنجا رفتیم و دیدیم که یک ماشین در گل گیر کرده است و با برادران کمک کردیم و آنرا از گل در آوردیم و دیدیم یک ماشین ۵ متری این ماشین گیر کرده است و رفتیم جلو و دیدیم که زخمیها هستند و برادرها را صدا زدیم که زود این ماشین را از گل در آوریم و به پشت جبهه آمد و ما باز راه را ادامه دادیم و به طرف خط می رفتیم و با هم می گفتیم و می خندیم و تا یک ماشین آمد و ما سوار شدیم و به خط رسیدیم که دیدم که جنازه های عراقی ها در آنجا است و ما باز به راه مان ادامه دادیم و به طرف خط می رفتیم و به گردان ها رسیدیم و ما آنقدر دویده بودیم که خسته بودیم . و به خط رفتیم و یک میدان مین دشمن که رد می شدیم که خیلی طول و عرض داشت و ما با خونسردی از آنجا رد شدیم و دیدیم که یک تانک دشمن به دست رزمندگان شجاع به غنیمت گرفته شده است و خیلی خوشحال شدیم و رفتیم جلو که پشت خاک ریز اولی رسیدیم که عراقی ها پوتین و لباس های خود را در آورده اند و پا به فرار گذاشته اند و ما از آنجا روبه طرف جاده اهواز و خرمشهر کردیم و دشمن در حال فرار بود و رزمندگان اسلام در حال پیشروی بودند .
اسدالله احمدی