نام | اکبر آذربایجانی |
نام پدر | عربعلی |
نام مادر | ماه طلعت |
محل شهادت | شلمچه |
بیوگرافی |
آذربایجانی، اکبر: دهم شهریور ۱۳۴۲، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش عربعلی، لحاف دوز بود و مادرش ماهطلعت نام داشت. دانشجوی دوره کارشناسی در رشته زبانوادبیات فارسی بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. یازدهم اسفند ۱۳۶۵، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. |
محل تولد | قزوین | تاریخ تولد | ۱۳۴۲/۰۶/۱۰ |
محل شهادت | شلمچه | تاریخ شهادت | ۱۳۶۵/۱۲/۱۱ |
استان محل شهادت | خوزستان | شهر محل شهادت | خرمشهر |
وضعیت تاهل | مجرد | درجه نظامی | |
تحصیلات | دانشجوی کارشناسی | رشته | زبان و ادبیات فارسی |
عملیات | سال تفحص | ||
محل کار | بنیاد تحت پوشش | ||
مزار شهید | قزوین - قزوین |
در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد
تصاویر
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
- دانلود
اسناد
وصایا
شهید، اکبر آذربایجانی:
سخن، بسیار است اما به زبان آوردن و نگاشتن آن بسیار مشکل؛ زیرا حرف از حماسه است، حماسه ای که تاریخ، بعد از کربلا نظیری به خود ندیده است. حماسه ای که از کودک شش ماهه تا پیرمرد ۹۰ ساله، حماسه آفرینان آن هستند که مفسران، مورخان، تحلیلگران و نویسندگان متبحر، کارآمد و کارکشته از درکش عاجز و ناتوانند، چه رسد به این قلم لرزان! حماسه ای که رهبری چون حسین(ع)و ادامه دهنده ای چون خمینی و پیروی چون شما را دارد که همه چیزتان را در راه این حماسه قربانی می کنید....
- مبلغ ۲۰۰۰ تومان به پرسنلی بسیج، به خاطر این که احتمال دارد از وسایل آنجا به طور شخصی استفاده کرده باشم، بپردازید.
- به برادران و خواهرانم بگویید که با هم مهربان باشند و احترام پدر ومادر را داشته، گوش به حرف آنها باشند تا شاید، خدا از آنها راضی شود.
- به بچه های خانه می گویم: درس بخوانید؛ درس بخوانید؛ درس بخوانید!
- و به دوستانم بگویید که قدر خودشان را بدانند و عمرشان را همچون من به پوچی و فکرهای کودکانه هدر ندهند و به فکر آینده و دنیا و آخرت خود باشند؛ زندگی را جدی بگیرید!
- و باز سفارش می کنم به نماز، نماز، نماز! نماز را بپا دارید و کاهلی نکنید و بی اهمیتش مپندارید. هر چند که من عکس این حرفها عمل کردم و دیر هم به اشتباه خود پی بردم؛ پس شما به اشتباه من دچار نشوید.
- از پدر و مادرم می خواهم که مرا حلال کنند؛ از پدرم به خاطر این که پسر خوبی برایش نبودم و از او دستگیری نکردم و از مادر که نتوانستم زحمات فراوان و شاق او را جوابگو و جبران کننده باشم.
- مادرم! هر وقت خواستی گریه کنی و هر وقت بسیار ناراحت شدی، به یاد بیاور، مادران چهار شهید را، به یاد بیاور مادر شهید بی سر را، به یاد بیاور مادر شهید بی جسد را، به یاد بیاور مادری را که نمیداند، فرزندش شهید، مجروح و یا اسیر شده است.
- دعا را فراموش نکنید و مرا هم محروم نسازید.
اکبر آذربایجانی
۱/۱/۶۲
خاطرات
برادر شهید اکبر آذربایجانی: اکبر برای این که حساب کارهایش دستش باشد، یک دفترچه تهیه کرده بود که در آن گناهانش را ثبت میکرد. دفترچه را تاریخ زده بود و تقریباً دو ماه هم از تهیه و نوشتن دفتر گذشته بود.
یک روز من و برادرم رفتیم سراغ دفترچهاش تا ببینیم چه گناه هایی را ثبت کرده است.
دفتر را شروع کردیم به ورق زدن، اما هر چه ورق می زدیم هیچ چیز درونش ندیدیم، فقط در یک تاریخی از دفترچهاش نوشته بود: افتادن چشمم به نامحرم، و بقیه دفترچه پاک و سفید بود.
دست نوشته ها
اکبرآذربایجانی: حضور برادر عزیزم امیر آقا ( شهید امیر جوادی)
ای عزیز بدان که دل در دلخانه، احساس دلتنگی و برای دیدار آن روی نکوی برادر مومن، سخت بی تابی می نماید و تنها به این دلخوش نموده است که ان مع العسر یسرا و حال خدا داند که این خوشی و آسانی و دیدار، کی و کجا باشد، شاید مقدر چنین تقدیرمان را رقم زده باشد که این دوری حاصل گردد و ما نیز از این طریق بار دیگر به بوته آزمایش سپرده شویم که امید آن را از درگاه قادر توانا دارم که همه ما را از این آزمایش سر بلند بیرون کشاند.
باری از فصل جدایی بگذریم، می بینیم که سرانجام همه ما به هم خواهیم رسید و تو ای برادرجان از درگاه او درخواست کن که عاقبت مان را شهادت در راه خودش قرار دهد تا بتوانیم دست آویزی از هول و هراس فزع اکبر روز قیامت را داشته باشیم.
امیر جان نمی دانم، چند روزی است که مرا چه شده است که اصلاً حال خوش ندارم و به همه چیز بی علاقه و به عبارتی دیگر، مریض شده ام، آن هم مریضی سختی که مریضی روح است و دارویش هم دعای برادر مومن است، پس ما را فراموش نکن و در همه ی اوقات و اگر امامزاده اسماعیل رفتی از برادرها بخواه که برایم دعا کنند.
کلام شهید اکبر آذربایجانی
Loading the player ...