نام | حسین فرض مهدی |
نام پدر | علی |
نام مادر | توران |
محل شهادت | عین خوش |
بیوگرافی |
فرضمهدی، حسین: چهارم تیر ۱۳۴۳، در شهر تهران به دنیا آمد. پدرش علی، فروشنده بود و مادرش توران نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته اتومکانیک درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. یازدهم آبان ۱۳۶۱، در عینخوش توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر قزوین واقع است. |
محل تولد | تهران | تاریخ تولد | ۱۳۴۳/۰۴/۰۴ |
محل شهادت | عین خوش | تاریخ شهادت | ۱۳۶۱/۰۸/۱۱ |
استان محل شهادت | ایلام | شهر محل شهادت | دهلران |
وضعیت تاهل | مجرد | درجه نظامی | |
تحصیلات | دیپلم | رشته | دبیرفنی ساخت واتومکانیک |
عملیات | محرم | سال تفحص | |
محل کار | بنیاد تحت پوشش | ||
مزار شهید | قزوین - قزوین |
در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، حسین فرض مهدی:
ما هیچ کاری برای اسلام نکردیم؛ شاید خداوند با جبهه آمدنمان، گناهان کوچک ما را ببخشد و امیدوارم زندگی شما را غافل نکند، تا از خداوند دور شوید.
ما اکنون که در این مکان هستیم، اینجا برایمان دانشگاه است؛ چون جبهه صفای روح است. ما برای خودسازی -و برای این که خدا را در جبهه ببینیم و -اگر خدا خواست- امام زمان(عج) را در جبهه ببینیم- به جبهه می آییم.
جبهه، جایی است که در هر وجبِ آنْ خون شهیدی به زمین ریخته شده است. جبهه، جای مقدسی است و ما هم که به اینجا آمده ایمْ قدر این خاک را نمی دانیم که خون های زیادی در این خاک ریخته شده است.
اینجا سرزمین آزمایش انسان ها است. اینجا شربتی است که همه در به در دنبال خوردنش می گردند. در اینجا این نوع شربت ها به صورت مجانی پخش می شود! در این جا خود انسان است که باید دنبال آن برود. شُکر می کنم که خداوند به ما نعمت های زیادی داده است؛ از جمله بدنی سالمْ که در راه خدا خدمت کنیم. اگر بدن سالم نداشتیم، هیچ وقت نمی توانستیم به اینجا بیاییم. من هم شُکر می کنم از این که با خیال راحت به اینجا آمدم؛ چون یک پدر خوب دارم که از خانواده نگهداری می کند... خداوند هم به یاد شما است.
شُکر می کنم که این انقلاب صورت گرفت تا من به اینجا بیایم و در سن جوانی به گناهی گرفتار نشوم و شُکر می کنم که خداوند امام خمینی را برای ما فرستاد تا ما را هدایت کند.
پدر جان! اینجا برای من بهشت است. من دلم می خ
دست نوشته ها
پدر و مادرم، هر وقت شب حمله نزدیک می شود، بدنم می لرزد. از این می ترسم که نکند خدای ناکرده مرگی بجز شهادت داشته باشم، بچه ها همیشه شکایت و درددلهایش را به مادر خود می گویند، مادرم من هم درددل دارم، ناراحتم، ناراحت از اینکه یک گناهی را می توانستم انجام ندهم، اما انجام دادم. مادرجان، من می توانستم به پدر و مادرم احترام بگذارم، اما نگذاشتم، می توانستم کار نیک انجام دهم، اما انجام ندادم. مادرجان و پدرجان یک خواهش از شما دارم و آن این است که در حق من، دعا را فراموش نکنید، قرآن کوچکی را که از جبهه آورده ام، همیشه همراه داشته باشید و بعد از خواندن آن یک دعایی هم در حق من بکنید، چرا که هیچ دعایی به اندازه دعای پدر و مادر استجابت نمی شود. بدانیدکه من آگاهانه به این راه آمده ام و تا آنجا که بتوانم علیه ظلم مبارزه می کنم. شهید حسین فرض مهدی