در حال دریافت تصویر  ...
نام یدالله اکبرشاهی
محل تولد قزوین - رشتقون


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسن تدین
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام علمدار طاهرخانی
محل تولد تاکستان


در حال دریافت تصویر  ...
نام قمقام لشکری
محل تولد تاکستان - ضیاء آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی رحمانی
محل تولد تاکستان


در حال دریافت تصویر  ...
نام مجتبی رشوند
محل تولد قزوین - تنوره-بخش رودبار الموت


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی اصغر مافی
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسین علی محمدی
محل تولد قزوین - موشقین


در حال دریافت تصویر  ...
نام عبدالله عالمی
محل تولد قزوین - بهرام آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام نصرت الله مصطفی
محل تولد بوئین زهرا - آب باریک


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسن کریمی رحمانی
محل تولد تاکستان


در حال دریافت تصویر  ...
نام محرم رحمانی
محل تولد تاکستان


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد بابا
محل تولد تاکستان - دیال آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام قربان کرمی
محل تولد بوئین زهرا - شال


در حال دریافت تصویر  ...
نام مسعود سخاوت دوست
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی اکبر ناصرپور
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام منصور کشاورز باحقیقت
محل تولد قزوین - سیاهپوش


در حال دریافت تصویر  ...
نام قنبر غلامی
محل تولد قزوین - ویار-بخش رودبار شهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد ملک محمدی
محل شهادت اهواز


در حال دریافت تصویر  ...
نام مهدی قبادی
محل شهادت بانه


در حال دریافت تصویر  ...
نام وهب ارجینی
محل شهادت مهران


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسن نوروزی فهیم
محل شهادت قلاویزان


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمود رضایی
محل شهادت پاسگاه زید


در حال دریافت تصویر  ...
نام ذبیح الله دودانگه
محل شهادت قلاویزان


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد محمدخانی
محل شهادت ام الرصاص



یک خاطره شهید  محمد جعفرخانی


با ۳۵ هزار تومان پول نقد به عقد محمد در آمدم

همسرشهید: من و محمد، هم روستایی بودیم. من آن زمان تقریبا ۱۳ ساله بودم که مادر محمد به خواستگاری من آمد. آن زمان که مادرش به خواستگاری آمد محمد سرباز بود، از سربازی اش در سپاه ماند و از روستا به تاکستان و بعد از آن به قزوین آمدیم. از قزوین هم وقتی وارد یگان ویژه صابرین شد به تهران آمدیم. محمد خودش من را دیده بود در حالی که من ایشان را تا قبل از اینکه صیغه عقد خوانده شود ندیده بودم. پدر من آرایشگاه داشت و محمد به آرایشگاه پدرم می رفت و مرا آنجا دیده بود. با ۳۵ هزار تومان پول نقد به عقد محمد در آمدم. با یک سفره عقد ساده و یک مراسم ساده و بدون تجملات زمان خودمان. یک سالی من و محمد عقد بودیم که محمد هم سرباز بود. هر دو ماه و یا سه ماه، به مرخصی می آمد و هر مرتبه، لباس، عطر، گاهی پول به عنوان هدیه به من می داد. اواخر پائیز بود که عروسی گرفتیم. یک عروسی ساده، یک سال بعد از عروسی مان هم بچه دار شدیم، سال ۶۵ فرزند اول ما به دنیا آمد و از آنجایی که محمد ارادت ویژه ای به حضرت ابوالفضل (علیه السلام) داشت، نام اولین فرزندمان را ابوالفضل گذاشتیم. در سال ۶۷ خداوند به ما یک دوقلو عنایت کرد. سودابه و بهروز. بچه ها که دوساله شدند راهی قزوین شدیم. محمد یک اخلاقی که داشت هیچ وقت از ماموریت ها و مسائل کاری در منزل و برای من چیزی نمی گفت. زمانی که ماموریت بود، زنگ می زدیم، جواب نمی داد، بعد که جواب می داد می گفت : گوشی ام جامانده در کیفم، و نمی گفت تا چند دقیقه پیش وسط تیراندازی بوده و حالا آتش خاموش شده است. گاهی که تماس می گرفتم و صدای تیر می آمد، بلند بلند می خندید که من صداها را نشنوم، یا گاهی می گفت: من کنار دریا هستم، نمی دانید اینجا چقدر باصفاست و چقدر هم جای شما و بچه ها خالی است. برادر من یعقوب علی شهید شده بود. به من می گفت: خوش به حالت که برادرت شهید شده من ۳۳سال هست که به اسلام خدمت می کنم و ۸ سال درجنگ جنگیدم ولی شهید نشدم، من لیاقت شهید شدن یا سعادت شهید شدن را ندارم. زمان بازنشستگی اش رسیده بود، ولی محمد گفته بود من هنوز یک کار نیمه تمام دارم باید انجام بدهم، سال تحویل ها همیشه به مزار شهدا می رفتیم. همیشه به حال شهدا غبطه می خورد. یک سال هم همراه راهیان نور به فکه رفتیم. همه مناطق را یکی یکی برای من توضیح می داد. از فکه تا جزیره مجنون و مکان هایی که هم روستایی هایمان شهید شده بودند را یکی یکی برای من توضیح می داد که مثلا فلانی در این مکان و به این صورت شهید شده است. یک سری خاطرات خاصی را تعریف می کرد که من تاکنون نه در تلوزیون شنیده بودم و نه در کتابی خوانده بودم.