در حال دریافت تصویر  ...
نام رضا اسمعیلی
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی نوروزی
محل شهادت سرپل ذهاب


در حال دریافت تصویر  ...
نام مهدی صفری
محل شهادت ارومیه - غرب(سوته )


در حال دریافت تصویر  ...
نام میرزا قلعه قوند
محل شهادت دهلران


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی دمیرچیلی
محل شهادت حاج عمران


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد نبی حسنی
محل شهادت سوسنگرد



یک خاطره شهید  عباس بابایی


عیدی سربازان

سید جلیل مسعودیان: پنج یا شش روز به عید سال ۱۳۶۱ مانده بود . ساعت ده شب شهید بابایی به منزل ما آمد و مقداری طلا که شامل یک سینه ریز و تعدادی دستبند بود به من داد و گفت :« فردا به پول نیاز دارم ، اینها را بفروش» گفتم :« اگر پول نیاز دارید ، بگویید تا از جایی تهیه کنم » او در پاسخ گفت :« تو نگران این موضوع نباش . من قبلاً اینها را خریده‌ام و فعلاً نیازی به آنها نیست . در ضمن با خانواده‌ام هم صحبت کرده‌ام .» من فردای آن روز به اصفهان رفتم . آنها را فروختم و برگشتم . بعدازظهر با ایشان تماس گرفتم و گفتم که کار انجام شد . او گفت که شب می‌آید و پول‌ها را می‌گیرد . شهید بابایی شب به منزل ما آمد و از من خواست تا برویم بیرون و کمی قدم بزنیم . من پول‌ها را با خود برداشتم و رفتیم بیرون . کمی که از منزل دور شدیم گفت : « وضع مناسب نیست قیمت اجناس بالا رفت و حقوق کارمندان و کارگران پایین است و درآمدشان با خرجشان نمی‌خواند و..... او حدود نیم ساعت صحبت کرد . آنگاه رو به من کرد و گفت :« شما کارمندها عیالوار هستید . خرجتان زیاد است ومن نمی‌دانم باید چه کار کنم » بعد از من پرسید :« این بسته اسکناس ها چقدری است ؟» گفتم: صد تومانی و پنجاه تومانی . پول‌ها را از من گرفت و بدون اینکه بشمارد ، بسته پول‌ها را باز کرد و از میان آنها یک بسته اسکناس پنجاه تومانی درآورد و به من داد و گفت :«این هم برای شما و خانواده‌ات . برو شب عیدی چیزی برایشان بخر.» ابتدا قبول نکردم . بعد چون دیدم ناراحت شد ، پول را گرفتم و پس از خداحافظی ، خوشحال به خانه برگشتم . بعدها از یکی از دوستان شنیدم که همان شب پول‌ها را بین سربازان متأهل ، که قرار بود فردا برای مرخصی عید نزد زن و فرزندانشان بروند تقسیم کرده است .