در حال دریافت تصویر  ...
نام علیرضا بنی تبار
محل تولد تهران


در حال دریافت تصویر  ...
نام مسلم مجاور
محل شهادت تهران - بیمارستان امام خمینی


در حال دریافت تصویر  ...
نام عین الله فلاح پلنگه
محل شهادت قصرشیرین - پایگاه خوره خوره


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد علی محمدی رامندی
محل شهادت ماووت


در حال دریافت تصویر  ...
نام عیسی پاسیار
محل شهادت ماووت


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد باقر توکلی
محل شهادت میمک بزمیرآباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام فرمانعلی صادق بیگی
محل شهادت سردشت


در حال دریافت تصویر  ...
نام نبی الله حسین خانی
محل شهادت فاو


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسین احمدی
محل شهادت جزیره مجنون


در حال دریافت تصویر  ...
نام نعمت الله اسمعیلی
محل شهادت مهران



یک خاطره شهید  عباس بابایی


خودش را سرزنش می کرد و قرآن می خواند

صدیقه حکمت: در حدود سال ۱۳۵۵، که یک سال از زندگی مشترک من و عباس می گذشت، روزی از طرف یکی از دوستان عباس به میهمانی دعوت شدیم. در روز مقرر، من و عباس با دختر چهل روزه‌امان به میهمانی رفتیم. پس از ورود دریافتیم که مجلس، میهمانی معمولی نیست، بلکه جشنی است که به مناسبت سالگرد ازدواج میزبان ترتیب داده شده است؛ ولی با شناختی که از روحیه عباس داشته اند به دروغ به او گفته بودند که یک میهمانی ساده و معمولی است. وضع زننده‌ای در مجلس حاکم بود. یک لحظه عباس را دیدم که صورتش سرخ شده و از شدّت خشم تاب و تحمل را از دست داده است. چند دقیقه ای با همان وضع گذشت. آنگاه عباس از میزبان عذرخواهی کرد و از خانه بیرون آمدیم. عباس در آن تاریکی شب به تندی به طرف خانه می رفت. وقتی وارد خانه شدیم بغضش ترکید و پیوسته خودش را سرزنش می کرد که چرا در آن مجلس شرکت کرده است. سپس لحظه ای آرام گرفت و به فکر فرو رفت . بعد از جا برخاست. وضو گرفت و شروع به خواندن قرآن کرد. آن شب او می گریست و قرآن می خواند. شاید می خواست تا با تلاوت قرآن غبار کدورتی را که به خاطر شرکت در آن میهمانی بر روح و جانش نشسته بود بزداید