در حال دریافت تصویر  ...
نام حیدر حیدری
نام پدر قربان
نام مادر صفیه
محل شهادت جنوب فکه

بیوگرافی
حیدری، حیدر: ششم فروردین ۱۳۳۸، در روستای حسین‌آباد از توابع شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش قربان و مادرش صفیه نام داشت. تا سوم ابتدایی درس خواند. لوله‌کش ساختمان بود. سال ۱۳۵۴ ازدواج کرد و صاحب سه پسر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و یکم بهمن ۱۳۶۱، در فکه توسط نیروهای عراقی به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۸۰ پس از تفحص در گلزار شهدای شهر زادگاهش به خاک سپرده شد. برادرش بهرامعلی نیز به شهادت رسیده است.

محل تولد قزوین - حسین آباد تاریخ تولد ۱۳۳۸/۰۱/۰۶
محل شهادت جنوب فکه تاریخ شهادت ۱۳۶۱/۱۱/۲۱
استان محل شهادت ایلام شهر محل شهادت دهلران
وضعیت تاهل متاهل درجه نظامی بسیجی
تعداد پسر ۳ تعداد دختر ۰
تحصیلات دوره ابتدائی رشته -
عملیات والفجر مقدماتی سال تفحص 1380
محل کار مغازه بنیاد تحت پوشش قزوین
مزار شهید قزوین - قزوین - قزوین


در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد

   
عنوان         فایل   
متن
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، حیدر حیدری: علی(ع) می فرماید: «کفی بی فخراً ان اکون لک عبداً»؛ برای من همین افتخار بس که بنده ی تواَم. چنان که: «کفی بی عزاً ان تکون لی رباً»؛ عزت من همین بس، که تو پروردگار منی. خوش به سعادت کسی که بنده شود؛ بنده ی رب العالمین و بنده ی حق. با سپاس فراوان از خدای لایزال، خدایی که جهان را بیهوده نیافرید؛ جز برای امتحان بشر. با درود فراوان بر تمام انبیاء الله و اولیاء الله، که جز از طرف حق نیامدند و همگی آمدند تا ما مسلمانان را روشن کنند؛ اما تا به حال همه ی امامان و انبیای ما را به طریقی کُشته اند. لعنت خداوند متعال بر همه ی جنایتکاران و اَبرجنایتکارانی که به خدای خویش عصیان ورزیدند و همه ی پیام آوران و رهبران دین ما را کُشتند. خدایا! ما را از دوستان اهل بیت نبوت قرار ده تا بتوانیم دِینِ خود را ادا نماییم. غرض از آمدن به جبهه ی حق علیه باطل، این بود که می دانستم مهدی فاطمه (س) در جبهه هاست و این انقلاب، زمینه ساز حکومت امام زمان (عج) است. با اعتقاد به وحدانیت خداوند بزرگ و با اعتقاد به همه ی فرستادگان خداوند، از حضرت آدم(ع) تا حضرت محمد بن عبدالله (ص) و اولاد بر حق و اهل بیتش، به جبهه ی حق علیه باطل آمدم. افرادی که از حقیقت دین و قرآن و کلمات بزرگان، روزنه ی نور و عقلی ندارند که حقیقت بین باشند و حکمت را در سرتاسر دستگاه آفرینش ببینند و هدف از ایجاد آنها را بفهمند، بشر را موجودی مادی و حیوانی دوپا مانند چهارپایان، منتها کاملتر و باهوشتر، تصور کرده و خیال نموده اند که بشر با مرگ نابود می شود و هستی اش محدود است و مثل حیوانات دیگر، فقط می خورد و می آشامد و تولید مثل می کند و بالاخره می میرد؛ همین و بس! عزت من همین بس، که تو پروردگار منی. خوشا به سعادت کسی که بنده شود، بنده ی رب العالمین و خدا هم او را به بندگی خود بپذیرد. در حدیث قدسی است که خدا می فرماید: «اشیاء را برای تو آفریدم و تو را برای خودم.» و بعد می فرماید: «خلقتم للبقاء لا للفناء»؛ شما برای جاودان بودن آفریده شُدید؛ نه برای از بین رفتن. مرگ برای انسان، به سان عوض کردن لباس و جا به جا شدن و رسیدن به خرمن عمل و بهره برداری از آن است. با این اوصافی که گفتم، امیدوارم که خانواده ی من، به خود هیچگونه ملالی راه ندهند؛ اگر خدا خواست و مرا از منجلاب این دنیا نجات داد و به طرف خویش بُرد، شُکر و سپاس خداوند رحمان را به جای آورند. این راه، همان راهی است که همه ی پیامبران ما رفته اند. از پدر و مادرم می خواهم که مرا ببخشند و حلالم نمایند. اگر چه نتوانستم، برادر خوبی برای آنها باشم؛ اما از برادرانم می خواهم که مرا ببخشند. همه ی آنها را به تقوا دعوت می کنم و می خواهم که جز به خدا به چیزی نیندیشند؛ این خداست که به انسان صفا میدهد. از برادرانم می خواهم که از فرزندان من بسیار مواظبت کنند. حسین اگر بزرگ شد، به او درس قرآن و درس اسلام بیاموزید و به خاطر امام حسین(ع) او را دوست بدارید و به او اخلاق بیاموزید. اگر خواست راهش را انتخاب کند، بگذارید خود انتخاب کند. همچنین به حبیب، باید بیشتر برسید؛ چون سنش کمتر و کوچک است. از حسین می خواهم که با هم باشند و قرآن زیاد بخوانند و نماز به پا دارند و اطاعت خدا را بکنند؛ چون خدا بشر را دعوت کرده است که خود را به جوار الله و لقاء الله و به ضیافه الله –مهمانخانه ای درخُور عظمت صاحبش- برساند. حسینم! نام تو بسیار بزرگ است؛ مبادا به خانواده ی اهل بیت، بی احترامی کُنی. حبیبم! نام تو با نام دوستدار خدا، یعنی حضرت محمد (ص) هم نام است. محمد (ص) را دوست بدار، هر چند که دیگران با تو دشمنی ورزند. از شما می خواهم فرزندی را که بعدها خدا به من خواهد داد که نمی دانم دختر است یا پسر، اگر پسر بود، نامش را جواد و اگر دختر بود، نام او را زینب بگذارید. از همه ی دوستان و آشنایان حلالیت می طلبم و همه ی آنها را به خدای بزرگ می سپارم. ۱۷/۱۱/۱۳۶۱ در حمله «والفجر» در خاک عراق