در حال دریافت تصویر  ...
نام مرتضی آقا علی خانی
نام پدر محمد
نام مادر صفیه
محل شهادت فاو

بیوگرافی
آقاعلیخانی، مرتضی: یکم تیر ۱۳۴۶، در روستای خیارج از توابع شهر بوئین‌زهرا به دنیا آمد. پدرش محمد، کشاورز بود و مادرش صفیه نام داشت. دانشجوی دوره کارشناسی در رشته اقتصاد کشاورزی و کارمند بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۶۵، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

محل تولد بوئین زهرا - خیارج تاریخ تولد ۱۳۴۶/۰۴/۰۱
محل شهادت فاو تاریخ شهادت ۱۳۶۵/۰۲/۲۴
استان محل شهادت بصره شهر محل شهادت فاو
وضعیت تاهل مجرد درجه نظامی
تحصیلات دانشجوی کارشناسی رشته کشاورزی
عملیات سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - بوئین زهرا - خیارج


در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد

   
عنوان         فایل   
متن
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، مرتضی آقاعلیخانی: ...و اکنون که خدایم را یافته ام، به سویش می شتابم و در راه رسیدن به او رمزی است که فقط در جبهه یافت می شود. بارپروردگارا! حقاً تو می دانی که آن چه در ماست و ما را به جبهه کشانید، نه از برای تفریح و تفرُّج است و نه از برای فخر و بلندمنشی می باشد؛ بلکه فقط به جهت میل به قیام و امر به معروف و نهی از منکر است تا موجب نصرت مظلومان و سرکوبی ظالمان گردد. ای برادران، دوستان و آشنایان! لحظه ای در خود فرو روید و به خود بیندیشید که از کجا آمده اید و به کجا می روید؟ آیا زندگی‎تان به سوی حیات ابدی پیش می رود یا به ذلت و خواری؟ و آن گاه راه خود را برگزینید که مرگ‎ها بزودی فرا می رسد و در انتخاب هیچ درنگ نکنید؛ چرا که الگوهای فراوانی برای شما هست که راه رسیدن به سعادت را به شما نشان داده است. آنجا که خداوند کریم در سوره عنکبوت می فرماید: «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا...»؛ کسانی که در راه ما جهاد کنند ما راه‎های خود را به آنها نشان می دهیم و آنجایی که سرور کربلای حسینی می فرمایند: «و به درستی که چقدر مرگ در راه وصول به عزت و احیای حق سبک و راحت است و نیست مرگ در راه عزت مگر زندگانی جاویدان و نیست زندگانی به ذلت مگر مرگی که با او حیاتی نیست.» بنابراین بر ما اتمام حجت کرده اید و این ما هستیم که باید راه او و یارانش را ادامه دهیم و دل بشوییم از مال دنیا و فرزند و عیال و هر آن چه سدی است که ما را در این راه، مانع رسیدن به کمال و جاوداندگی است. ...و ای برادران عزیز دانشجو! فکر نکنید آمدن به جبهه مانع از درس خواندن می شود؛ چرا که اینجا نیز درس‎های فراوانی است که باید برای حیات خود فرابگیریم و این درس‎ها، فوق درس‎های ظاهری است؛ درس‎های حیات است و سعادت و شهادت و ایثار؛ درس‎های غیرت است و مردانگی؛ این‎ها همه لازمه‎ی زندگانی بشری است و نباید از آن‎ها غافل ماند و بدون این‎ها هیچ چیز معنا پیدا نخواهد کرد. پدر و مادر عزیز! دور از من، تا زمانی که امام بزرگوار را دارید اصلاً متأثر و متأسف نباشید؛ چرا که من نمُرده ام، بلکه مانند سایر شهدا در ملکوت اعلی زنده و جاویدم و این بسی جای شادی و شکرگزاری است. به برادرانم بگویید درس‎شان را تا سر حد امکان ادامه دهند تا گرفتار ظلمت و تاریکی نگردند. امام عزیزمان را تنها نگذارید تا پایه های اسلام بار دیگر قوت بگیرید و نشانه ها و علایم آن در تمامی جهان طنین‎انداز شده و بساط ستمگران برچیده شود تا به فرموده‎ی خداوند، مستضعفین وارثان زمین باشند. من نیز با خمینی میثاق بسته و به او وفاداری کردم؛ چون او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چند بار مرا زنده کنند و بِکُشند باز دست از او نخواهم کشید. خدایا! ما با تو پیمان بسته بودیم که تا پایان راه برویم و بر پیمان خویش هم‎چنان استوار مانده‎ایم. خدایا! می دانی که چه می کشم؛ پنداری که چون شمع ذوب می شوم. ما از دون نمی هراسیم؛ اما می ترسیم بعد از ما ایمان را سر بِبُرند و اگر بسوزیم هم که روشنایی می رود جای خود را دوباره به شب می سپارد. خدایا! پس چه باید کرد؟ از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از سوی دیگر باید شهید شویم تا آینده بماند. هم باید امروز خود شهید شویم تا فردا بماند و هم باید بمانیم تا فردا شهید نشود! عجب دردی؟ چه می شود امروز شهید می شویم و فردا زنده می شویم تا دوباره شهید شوند. آری! همه‎ی یاران سوی مرگ رفتند در حالی که نگران فردا بودند. ...و اکنون شما باید بار این نگرانی را بر دوش کشیده، مواظب اعمال و رفتار خود باشید تا قلب ما به درد نیاید و روح شهیدان نگران نشود که پیروزی نزدیک است. خدایا! به محمد (ص) بگویید که پیروانش حماسه آفریدند، به علی(ع) بگویید که شیعیان قیامت به پا کردند. به حسین(ع) بگویید که خونش در رگ‎ها هم‎چنان می جوشد و اینکه از آن خون ها سروها رویید و ظالمان سروها را بریدند؛ اما باز سروها روییدند و انتقام مظلومان را از ظالمان گرفتند. به خمینی بگویید فرزندانت به فرمانت لبیک گفتند و اکنون به کربلا نزدیکند. به امید آن که پایان نامه‎ام را با اولین قطره‎ی خونم امضا نمایم.۱ (۱۰۰۵۰۱۷) مرتضی آقاعلیخانی ۱۱/۰۲/۱۳۶۵