در حال دریافت تصویر  ...
نام سید علی اکبر حاج سید جوادی
نام پدر سید حسن
نام مادر صدیقه
محل شهادت جزیره مجنون

بیوگرافی
حاج سیدجوادی، سیدعلی اکبر : بیست و سوم مهر ۱۳۴۲، در شهرستان قزوین به دنیا آمد. پدرش سیدحسن و مادرش صدیقه نام داشت. تا دوم متوسطه درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و چهارم اسفند ۱۳۶۳، با سمت فرمانده گردان ۲۷ محمدرسول الله (ص) در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به گردن، شهید شد. پیکر وی مدت ها در منطقه بر جا ماند و سال ۱۳۷۳، پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد. او را سید مصطفی نیز می نامیدند

محل تولد قزوین تاریخ تولد ۱۳۴۲/۰۷/۲۳
محل شهادت جزیره مجنون تاریخ شهادت ۱۳۶۳/۱۲/۲۴
استان محل شهادت بصره شهر محل شهادت -
وضعیت تاهل مجرد درجه نظامی
تحصیلات دوم متوسطه رشته -
عملیات سال تفحص 1373
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - قزوین


در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد

   
عنوان         فایل   
متن
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، سید علی اکبر حاج سیدجوادی: من، براساس رسالت و مسؤولیتی که حس می نمودم و این مسؤولیت را خون شهدا و اسلام بر گردن من نهاده بود، در راه الله و برای پاسداری از انقلاب اسلامی که خون بهای هزاران کشته و مجروح است، به جبهه آمدم. واقعاً جبهه زیباست و انسان در آن نور و معنویت را می بیند. بچه ها حالاتشان بسیار معنوی و روحانی است و چهره، نگاه و رفتار و کردار آنان گویای این حرفهاست. این برادران در جبهه ها، عشق عجیبی به امام زمان (عج) دارند. آنان می دانند که فرمانده اوست و ضمن دعا، تعجیل ظهورش را از خداوند طلب می نمایند. همچنین سلامت و طول عمر برای نایب برحقش، حضرت امام خمینی. ...و اینجاست که باید اذعان داشت این جنگ -صرف نظر از خسارت های مادیش- نعمت بزرگی هم بوده که اینگونه تحول در جامعه ایجاد کرده است. خوشحالم که جانم را نثار اسلام و مکتبی می کنم که مکتب محمد (ص) و علی(ع)است. افتخار می کنم که عقیده ام اسلامی است و این اسلام است که به من می فهماند چگونه بیندیشم و چگونه فکر کرده، راهم را انتخاب کنم. ما افتخارمان این است که در راه عقیده، جهاد کرده ایم و به حقانیت آن کاملاً آگاهیم و این همان راهی است که ما را به پیروزی می رساند و با شهادت خود، اسلحه ای مرگبار بر فرق دشمن فرود آورده، درخت اسلام را -که برای سیراب شدن نیاز به خون دارد- سیراب نماییم. وقتی اماممان ندای «هل من ناصر ینصرنی؟» را سر می دهد، بر ملت مسلمان واجب است لبیک گوی امام عزیز باشند. ...و من همیشه این امید را داشتم که این حدیث در مورد من هم نقل شود. آمدن من به جبهه منطبق بر این حدیث است که می فرماید: «من طلبنی وجدنی و من وجدنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتله و من قتله فعلی دیته فمن علی دیته فانا دیته». آری! من برای یافتن خدا به جبهه رفتم تا او را بیابم و دوستش بدارم و عاشق او شوم تا شاید او هم عشق مرا بپذیرد و عاشق من شود تا شاید مرا بِکُشد و خون بهای مرا خود بپردازد که دیه من خودش است! چه سعادتی از این بالاتر که در این قفس تنگ و خالی، آرزوی من از خداوند رسیدن فرج و ظهور امام زمان (عج) است. دیگر اینکه قدر این ابرمرد را بدانید و از بیانات گهربارش استفاده کنید، که به راستی خداوند در این برهه از زمان حجت بسیار خوبی نصیب ما نموده است. قدر او را بدانیم که روز جزا در پیشگاه خداوند سرافکنده و شرمسار نباشیم. آنچه وصیت من است، این است که: همیشه پیرو خط امام باشید که اگر اینگونه باشد، هیچ خطری ما را تهدید نمی کند و با تمام وجود در انجام فرامین امام، کوشا باشید که تسلیم شدن و مطیع بودن به امر ولایت فقیه، تسلیم شدن به امر الله است. امید من این است که امام، مرا مانند پاسداری برای اسلام بپذیرد و مورد قبولش واقع شوم و پیروی کردن از حجت الاسلام باریک بین، امام جمعه شهرمان را از یاد نبرید که اطاعت از او اطاعت از امام است. با تمام روحانی نماها و غیره مبارزه کنید که آنها دشمن اسلامند. پدر و مادر عزیزم! دست شما را می بوسم که مرا چنین نیکو تربیت کردید و مرا به سوی خدا راهنمایی نمودید تا عاقبت به خیر شوم. مادر جان! قامتت را بلندکن و ندای «الله اکبر ـ خمینی رهبر» سر بِده و خوشحال باش. مبادا گریه کنید و اگر خواستید اشکی بریزید، برای شهدای کربلا گریه کنید. مادر جان! چون کوه استقامت کن؛ از یاد و نام خدا غافل مباش و در راه دین خدا بکوش و خوشحال باش. پدر جان! درود بر تو که پسرت را چون اسماعیل(ع) به قربانگاه فرستادی و دیگر پیش جدمان سرشکسته نیستی؛ چون او راهی رفت که آنها رفتند و امیدوارم که شب اول قبر به پابوس آنها بروم. ای مادر و پدر عزیز! من به شما افتخار می کنم که با پول حلالی که به دست آوردید، مرا تربیت کرده و به این سن رساندید. می دانم غم از دست دادن فرزند برای پدر و مادر سخت است؛ ولی مگر مرگ حسین(ع) برای زینب سخت نبود؟ مگر حسین(ع) شهید نشد تا دین زنده بماند؟ من هم از سرورم حسین(ع) درس مبارزه و شهادت را آموخته ام و زندگی مادی نکبت بار است و نباید منتظر بود تا مرگ به سراغ آدمی بیاید و زندگی، کلاس درسی بیش نیست؛ پس چه بهتر که مرگ انسان، شهادت در راه خدا باشد. ولی خواهرانم! شما هم زینب(س) زمان باشید و در راه خدا مبارزه کرده و زینب گونه پیام شهیدان را به گوش جهانیان برسانید و همیشه حجاب و عفت و پاکدامنی را سر لوحه ی زندگی خودتان قرار دهید و فاطمه وار و زینب گونه زندگی و مبارزه کنید. برادرم! راه خدا بهترین راه هاست؛ پوینده این راه باش! در راه اعتلای اسلام عزیز کوشا و تمامی فرامین امام را با جان و دل پذیرا باش. زمان، زمان حسین(ع) و ایام، ایام عاشورا است. برادرم! پس از من اسلحه بر زمین افتاده ام را برگیر و از اسلام و خون شهدا پاسداری کن. پدر، مادر و خانواده ی عزیزم! شما را خیلی دوست دارم و لیکن اسلام را بیش از شما! از شهادت مرا باکی نیست و به جایی می روم که ملکوتش نامند. چه شیرین است لحظه ای که گلوله دشمن قلب عاشقی را می شکافد و او را با شهد شیرین شهادت آشنا می کند. شهادت نقطه ی اوج و آرزوی هر انسانی است و این را خدا در قرآن فرموده است: «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» (آل عمران/۱۶۹) سوگند به خدا، شهادت آرزوی من بوده است و عشق به شهادت بود که همیشه به مأموریت می رفتم. دشمن باید بداند که امت ما، عاشقان شهادت هستند و تا دمار از روزگار مزدوران آمریکایی و صهیونیستی و کمونیستی و اطرافیان آنان، مانند حزب توده و سازمان منافقین، پیکاری های اکثریت و اقلیت و انجمن و جنبش و روحانی نمایان خائن در نیاورند، از پای نخواهند نشست. امپریالیسم آمریکا و کمونیسم شوروی و صهیونیسم اسراییل، نابودی خود را به دست ایران می بینند، برای همین، صدام -این نوکر حلقه به گوش و دیگر ایادی- را مسلح نموده تا به خیال خام خود جمهوری اسلامی را از بین ببرند. آمریکا و شوروی و دیگر ایادی شرق و غرب از صدور انقلاب اسلامی ایران می ترسند و وظیفه ی ما در این برهه از تاریخ سرنوشت ساز، خون دادن است در راه پیروزی اسلام بر کفار و پیروی از خط امام و صدور انقلاب به کشورهایی که تحت استعمار ابرقدرت هاست. وصیتم به تمامی برادران و ملت ایران: اطاعت از فرامین رهبر را واجب دانسته و دوستان او را دوست و دشمنان او را دشمن خود بدانید که دشمنان او، دشمن اسلامند و دوستان او دوستان اسلام. وصیت دیگرم این است: در موقع دفن چشم هایم را باز بگذارید تا کوردلان بدانند کورکورانه این راه را نرفته ام؛ بلکه بهترین راه را برای خود انتخاب کرده ام و دست هایم را بیرون بگذارید تا راحت طلبان و دنیاپرستان از خدا بی خبر ببینند که در آخرت جز معنویت چیز دیگری به درد انسان نمی خورد و با خود چیز مادی نَبُرده ام. مشت هایم را گره کرده، تا کافران و منافقین بدانند که جسم بی جانم نخواهد گذاشت حتی لحظه ای آرامش به خود ببینند و در پایان به خداوند پناه می بَرم از درونی که سیر نشود؛ از نمازی که فراز نگیرد؛ از دلی که نهراسد؛ از دانشی که بی بهره باشد و از دعایی که شنیده نشود! خداوندا! اسلام و مسلمین را یاری ده و پیروزی را هرچه زودتر برای مسلمین نایل گردان.۱ (۱۲۱۲۱۴۵) سید علی اکبر حاج سیدجوادی ۱۸/۱۲/۶۳