در حال دریافت تصویر  ...
نام علیرضا سعیدی
محل تولد تاکستان - ضیاء آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام نورالله ایران دوست
محل تولد تاکستان - احمد آباد -دهستان قاقازان


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد علی جباری
محل تولد بوئین زهرا - صدرآباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام تیمور طالبی
محل تولد تاکستان - فارسجین


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسین گروسی
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام عباس علی بابا
محل تولد تاکستان - دیال آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد رفیع شفیعی
محل تولد تاکستان - توده بین


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسین قاسمی
محل تولد هشترود - حسین آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام داود خلیلی
محل تولد شمیرانات


در حال دریافت تصویر  ...
نام ناصر کیائی
محل تولد قزوین - معلم کلایه-بخش رودبار الموت


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی مژده آزاد
محل تولد قزوین - زرآباد-بخش رودبار الموت


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی دوستی
محل تولد زنجان - شیخ جابر


در حال دریافت تصویر  ...
نام رحیم زارعی
محل تولد قزوین - سفلی


در حال دریافت تصویر  ...
نام عین الله نظری
محل تولد قزوین - جعفرآباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام نصرت الله موسی لواحمدی
محل تولد قزوین - چکمین


در حال دریافت تصویر  ...
نام ترازالله آزاد
محل تولد قزوین - زرآباد-بخش رودبار الموت


در حال دریافت تصویر  ...
نام حبیب الله نجفی
محل تولد قزوین - قدیم آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام فرج الله رحمنی
محل تولد تاکستان


در حال دریافت تصویر  ...
نام نامدار محمدی
محل تولد آبیک - کبریت میان


در حال دریافت تصویر  ...
نام مهدی حق شنو
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام نورعلی رشوند هرانکی
محل شهادت هفت تپه


در حال دریافت تصویر  ...
نام شاهرخ رحمانی
محل شهادت شلمچه


در حال دریافت تصویر  ...
نام سید کاظم میربابایی
محل شهادت شوش



یک خاطره شهید  ناصر ذوالقدر


خدا را ارزان فروختی!

جعفر ذوالقدر: به دلیل اینکه در منطقه جنگی و در محاصره آبادان، توسط رژیم عراق بودم، متأسفانه امکان حضور در مراسم تشییع برادرم را نداشتم، ولی برای مراسم چهلمین روز شهادتش خودم را رساندم به قزوین و در مراسم بزرگداشتش شرکت کردم. پس از مراسم که به جبهه برگشتم، برای یکی از عملیات‌های شناسایی آماده شدیم، من بودم به عنوان مسؤول گروه و ۳۳ نفر نیرو هم در اختیارم قرار دادند، در عملیات شناسایی که وارد شدیم، در مقطعی می‌بایستی با دشمن وارد درگیری می شدیم، اما من احساس کردم بهتر است که با دشمن درگیر نشده و برگردیم، شاید هم در آن لحظات به فکر مادرم بودم و اینکه تحمل داغ ۲ شهید برایش سنگین باشد، به هر شکل دستور بازگشت را به گروه صادر کردم. شب خسته بودم و درون سنگر خوابم برد، در عالم خواب اخوی شهیدم را دیدم که به سنگر ما آمده، در حالی که بسیار عصبی و ناراحت است و یک جورایی انگار با من قهر کرده است . گفتم: چته، چرا ناراحتی؟ گفت: تو خدا را ارزان فروختی! این حرف را که زد من به قدری ناراحت شدم که از خواب پریدم، وقت نماز بود، نماز صبح را خواندم و مشغول خواندن دعا شدم و ناراحت از اینکه چرا در عملیات شناسایی آنگونه عمل کردم که اخوی شهیدم از دست من ناراحت شده است. از این قضیه حدود یک ماه گذشت، عملیات دیگری بعهده ما گذاشته شد، این بار به جد وارد عملیات شده و در مقابل دشمن ایستادیم و به اهدافی هم که در نظر داشتیم رسیدیم. از این اتفاق خیلی خوشحال بودم، درست مثل واقعه‌ی قبلی به سنگر آمدم و از فرط خستگی دراز کشیدم و در فکر بودم که اگر این بار برادرم به خوابم بیاید چه می گوید و لابد کلی از عملکرد من خوشحال شده است. در همین فکر بودم که خوابم برد، ناصر برادرم دوباره به خوابم آمد و دوزانو توی سنگر ما نشست. گفتم: حالا چی داری بگی؟ گفت: برای خدا نبود؟